جدول جو
جدول جو

معنی دمه وا - جستجوی لغت در جدول جو

دمه وا
از بادهای موسمی مازندران که با خود سوز و سرما به همراه داشته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مچه وا
تصویر مچه وا
آشی که با برغست درست کنند، برغست وا
فرهنگ فارسی عمید
(مَهَْ)
به هندی درخت گلچکان است. (از الفاظالادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ مِ)
دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ هََ)
دوآرزو و خواهش مختلف. اختلاف نظر. (یادداشت مؤلف) : در ساعت پریان را بفرستاد و گفت در شهر به دو هوادر یکدیگر افتاده اند. (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی). و رجوع به دو هوایی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
آویخته و معلق. (ناظم الاطباء). اندروا.
- در هوا شدن، معلق شدن. آویخته شدن. (ناظم الاطباء).
- پادرهوا، بدون استواری و استحکام.
- ، بدون تعقل و تفکر. (ناظم الاطباء). و رجوع به این ترکیبات ذیل هوا شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ مِ)
دهی است از توابع شهرستان کرج. دارای 293 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، لبنیات و عسل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مُچْ چَ / چِ)
آشی باشد که از مچه پزند، چه وا به معنی آش است و مچه گیاهی باشد خودرو و بهاری شبیه به اسفناج که به عربی قنابری خوانند. (برهان) (آنندراج). آش برغست. برغست وا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُجْ جَ)
آشی که با گیاه مجه سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مجه و مچه وا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی سردسیربخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعۀ اعلا مرکز دهستان و 36هزارگزی خاور راه شوسۀ رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ وِ)
ده کوچکی است از دهستان ایوه بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 58هزارگزی باختر ایذه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَلْ لا هَِ)
بمعنی ’أما واﷲ’میباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ’عما واﷲ’ و ’هما واﷲ’ مانند ’أما واﷲ’ باشد که همزه را به عین و گاهی به هاء تبدیل کنند، و برخی از عرب آن را به غین نیز عوض کنند و ’غما واﷲ’ گویند. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
ثربیه، (مهذب الاسماء)، پیه با، رجوع به پیه با شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیه وا
تصویر پیه وا
آشی که پیه در آن کنند: ثربیه پیه با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مچه وا
تصویر مچه وا
آشی که با مچه پزند آش برغست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درهوا
تصویر درهوا
آویخته و معلق
فرهنگ لغت هوشیار
همگی، دسته جمعی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در جنوب التپه ی بهشهر، نام مکانی در بالاجاده.، آبی که با تفاله ی غوره آمیخته شود تا ترشی به جامانده در آن.، آبیاری دوم زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوی راه، کنار راه، در پشتی، نزدیک، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
شاداب، نشاط آور
فرهنگ گویش مازندرانی
باران کم و طولانی
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که از سمت غرب و گیلان وزد و آغاز آن، ابری شدن و بارندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
پنبه ای که از غوزه به درآمده ولی هنوز تخم از آن جدا نشده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
جادکمه
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک خانه، جلوی راه
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و چله، فریب و مکر، نیرنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه دل، آرزوی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که از غرب وزد
فرهنگ گویش مازندرانی